بابا آب داد4 (طنز)

دهنگ

قراره اين جمعه من سر و صدا كنم.ديگه به اينجام رسيده.اولش يه طومار مينويسم بعدش ميرم رو منبر ميخونم آخه همين جوري اگه برم يه هو ديدي رفتم جلو ،نگاهم به نگاه بعضي ها افتاد و خودمو گم كردم.اونوقت هول ميشمو  ميگم"خودم مشكل آبتونو حل ميكنم،دنبالش ميرم" بعدش هيچ چي،آب كه از آسياب افتاد شما رو به خير ما رو به سلامت...ولي نه،انگار يه قراري قبلش بسته شده؛از همسايه شنيدم كه ديگه نذارن همين جوري هر كي هر كي به ساز خودش آواز بخونه،خب اينم از خوش شانسي ماست ديگه...نوبت ما كه ميشه همه ي كوزه ها ميشكنه.ميگي چه كار كنم؟بذار فكر كنم...! آهان فهميدم چه كار كنم؛به بابا ميگم سر همه رو گرم كنه منم توي شلوغي كار خودمو انجام ميدم.بعدشم كي به كيه! آخه بابا ميگه: وقتي اوضاع به هم ريخته است بهتر ميشه جمع و جورش كرد؛خودمون به هم ميريزيم خودمونم جمعش ميكنيم.اكه هم ديديم نميشه جمعش كرد ميندازيم گردن يكي ديگه...
_اي بابا بازم كه خواباي بد بد ديدي! با اين كارا كه آب گيرت نمياد تازه شايد اوضاع خراب تر هم بشه!
_خب ميگي جه كار كنم؟
هيچ چي بابا خر ما از كرگي دم نداشت!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در جمعه 3 شهريور 1391برچسب:,ساعتتوسط حلف الفضول | |